دوباره دلم می خواد دیوونه بشم.. دوباره همه زن های داخل وجودم بازیشون گرفته..باز دور دور هرزه کوچولوی دوست داشتنی منه.. و من انقدر این یاغی افراطی وحشی رو دوست دارم که دلم نمیاد بندازمش بیرون..
آلبالو خانوم
پنجشنبه 23 فروردینماه سال 1386 ساعت 08:46 ق.ظ
سلام خوبی ؟الان . یعنی اینجوری هستی ؟ راستی چرا کلا همیشه ادما شیطونا را بیشتر دوست دارن.به نظرم تو همه جنبه هات دوس داشتنیه..حالا ببینیم یک البالو کوچولو و... چه جوریه منتظریم ها.
شاذه
پنجشنبه 23 فروردینماه سال 1386 ساعت 12:12 ب.ظ
سلام خوب حالا کوچولوی یاغی بعد از آزادی چه کرد؟! قصه ی پست قبلتم خوندم. خیلی عمیق می نویسی خوشم میاد. آدم میره تو حس داستان. نمی دونم چه جوری توصیف کنم. خیلی تلخه ولی چون کوتاهه مشکلی باهاش ندارم
ریواس
پنجشنبه 23 فروردینماه سال 1386 ساعت 05:27 ب.ظ
منم اگه گمش نکنم بین باید و نباید و هزار تا چیز دیگه... خیلی دوسش دارم که بیاد و طغیان کنه و همه چیزو بشکنه و ... خیلی وقته که نیومده، بس که مثلا عاقل شدم!!!!!
در این مورد من با نظر شما اختلاف عقیده دارم...شیطنت رو دوست دارم ولی دلم دیوونگی نمی خواد...شاید چون گذشت زمان و عاقل شدن باعث محتاط شدنم شده... ***** اگر تونستم یه کامنت دیگه بزارم کامنتی که مربوط به پست پایین بود رو میذارم...برای من همچنان پست پایین قسمتی برای کامنت نداره
خوشحالم که تو این چند ساله اینقدر رشد داشتی که حالا میتونی قصلهای درونت رو بشناسی و باهاشون رندگی کنی . تازه : بنظرم کلی (( جوون )) تر شدی . اونموقعها یادته؟ چقدر غمگین؟ چقدر تلخ بودی؟ آدم تو یه سنی انگار فکر میکنه هرچی غمگینتر بزنه شیک تره . اما بعد میفهمی که نه........... زندگی باید کرد .
سلام ... به شما و یاغیان درونتان که در پی رهایی از شمایند ... مراقب خود و یاغی کوچولوی بازگوشتان باشید و با اشتیاق تمام زندگی را چون نوشیدنی گوارایی سر کشید ... منتظر حضور گرم و پر مهرتان هستم
برای اولین باره به وبلاگ شما میام آدرستون را از وبلاگ دوست خوب مشترکمان تورج گرفتم
نوشته هاتون جالبه و از یک جنس دیگه است موفق باشید
منتقد
پنجشنبه 30 فروردینماه سال 1386 ساعت 09:58 ب.ظ
خوب پس من باید اینجا جواب چند نفر رو بدم...چرا ما ها جنبه انتقاد نداریم؟ اول که کاملا مشخص که هیچکدوم از کسانی که میان اینجا نمیشناسنت!!!!!البته کسانی هم هستند مثل آقای بابک ملک زاده که این آدما تو جامعه زیادن...نمیدونم اونم مثل بقیه از دوستای نزدیکته که تا حالا ندیدنت یا نه!!!! اما این جور آدما در برابر جنس مونث ضعف دارن و نا خوآگاه دستمال به دستن!!! وگرنه دلیلی نداشت که بخواد به من جواب بده...این آدما احساس میکنن بلکه از این طریق یه جنث مونثی یه لبخند هدیه بگیرن...و همینم ارضاشون میکنه.....خوب عزیزم من دیگه انتقاد نمیکنم فقط خواستم جواب آقای دستمال چی رو بدم!!!!!! شما بمون و خواننده های با شعورت......فقط ادبیات قشنگ ایرانی رو نابود نکن با این ادبیاتت....خوش باشید دوستان....((دستمال به دستا بدوین به من بد و بیراه بگید!!!!))
گفتی انتقاد. ولی دوست عزیز انتقاد کردن هم روش داره. شما هم لطف کنید و فرق بین انتقاد کردن و مزخرف گفتن از روی کینه و بدبینی رو یاد بگیرید. اینجا کسی دستمال به دست نیست. اصلن اجازه نمیدم به این راحتی در مورد یکی از دوستانم که اتفاقن از نزدیک میشناسمش اینطور بد و بیراه بگین. در ضمن ادای روانشناسها رو هم در نیارید. یا اگر هم روانشناس هستین بیزحمت اطلاعات شخصیت شناسیتون رو برای خودتون نگه دارید. این دوستی هم که بهش تهمت زدین کم حوصلهتر از اینه که بیاد و با شما دهن به دهن بشه. در نتیجه بهترین کار اینه که شما دیگه اینطرفها پیداتون نشه. به سلامت.
فکر نکنی بی معرفتم....به یادت بودم...همیشه توی وبلاگت سر میزدم....
الانم اومم بگم...که....یه وبلاگ دوم زدم.... علاوه بر دختر آریایی که وبلاگه اصلیمه این یه وبلاگ فرعیه برای نوشتن روزانه هام.... www.eraser.blogsky.com اسمشم هست : واژه ای به نام پاک کن! منتظرتم .....اونجا هم بیا....لینکت میکنم اونجا...
کامنت قشنگت تو مدوسا منو آورد اینجا. یادم نبود وبلاگت کدومه اما وقتی دیدم یهو لبخن به لبم اومد. چون چند بار اینجا اومده بودم و از جسارتت و استقلال وجودیت لذت بردم و مثل همین الان آرزو کردم که شمه هایی از وجود تو در جامعه زنان ما باشد و به امید آن روز
سلام
خوبی ؟الان . یعنی اینجوری هستی ؟ راستی چرا کلا همیشه ادما شیطونا را بیشتر دوست دارن.به نظرم تو همه جنبه هات دوس داشتنیه..حالا ببینیم یک البالو کوچولو و... چه جوریه منتظریم ها.
سلام
خوب حالا کوچولوی یاغی بعد از آزادی چه کرد؟!
قصه ی پست قبلتم خوندم. خیلی عمیق می نویسی خوشم میاد. آدم میره تو حس داستان. نمی دونم چه جوری توصیف کنم. خیلی تلخه ولی چون کوتاهه مشکلی باهاش ندارم
منم اگه گمش نکنم بین باید و نباید و هزار تا چیز دیگه... خیلی دوسش دارم که بیاد و طغیان کنه و همه چیزو بشکنه و ... خیلی وقته که نیومده، بس که مثلا عاقل شدم!!!!!
در این مورد من با نظر شما اختلاف عقیده دارم...شیطنت رو دوست دارم ولی دلم دیوونگی نمی خواد...شاید چون گذشت زمان و عاقل شدن باعث محتاط شدنم شده...
*****
اگر تونستم یه کامنت دیگه بزارم کامنتی که مربوط به پست پایین بود رو میذارم...برای من همچنان پست پایین قسمتی برای کامنت نداره
چرا بندازیش بیرون...همونجا خوبه که...کیف داره هر چندوقت یه بار بیاد بیرون. بوس
سلام
به نظر من خیلی خوبه ... یعنی لازمه .... باهاش مبارزه نمی شه کرد ... این بخشی از وجود همه ماست...
موفق باشی
خوشحالم که تو این چند ساله اینقدر رشد داشتی که حالا میتونی قصلهای درونت رو بشناسی و باهاشون رندگی کنی . تازه : بنظرم کلی (( جوون )) تر شدی . اونموقعها یادته؟ چقدر غمگین؟ چقدر تلخ بودی؟
آدم تو یه سنی انگار فکر میکنه هرچی غمگینتر بزنه شیک تره . اما بعد میفهمی که نه........... زندگی باید کرد .
اصولاْ این موجودات درون موجودات جالبین. گاهی وقتا که خودشون رو نشون میدن، باعث میشن که به آدم احساس خوبی دست بده. حس وجود داشتن...
طوری نیست. واسه خاطر گرم شدن هواست. تابستون تو راهه. تو خوش باش :-)
پس تو هم یاغی داری؟؟؟
SeE
بذار راحت باشه ... چه کاریه ؟!؟!؟
سلام ... به شما و یاغیان درونتان که در پی رهایی از شمایند ... مراقب خود و یاغی کوچولوی بازگوشتان باشید و با اشتیاق تمام زندگی را چون نوشیدنی گوارایی سر کشید ... منتظر حضور گرم و پر مهرتان هستم
نه نمی تونی بندازیش دور چون من که سعی کردم دیدم خودشو زنجیر کرده به وجودم .پس بزار با ما حال کنه طفلکی!!!
سلام
خوبی
من ادرسم عوض شده الان دقیقا اینجام
http://adatmikonimm.blogfa.com/
سلام.خیلی خوبه که خودتو فراموش نمی کنی.و عصیان قشنگ ترین واژه ی زندگیه.
خوشحالم از آشنایی با اینجا.
خوب باشی همیشه
وبلاگ "مشقهای من" با مطلبی با عنوان "زنان و موانع پیش رو" به روز شد. خوشحال میشم نظرتون رو درباره این مطلب بدونم.
سلام
زنهای درون؛ کودک درون؛ یا هر اسم دیگه مهم نیست! مهم اینه که میدونی چه چیزی هست که میشه بهش اعتماد کرد و دوسش داشت!
چطور ؟؟؟ فیلم دختر لر رو هم مجبور شدم ببینم پس فکر کنم یه ۱۵۰ سالو دارم !!!
نه بابا جوانی رو خدا از ما نگیره!!!
تازه نگفتم عاشق گلپا هم هستم
آلبالو جون!!! آدمها همه یه جور ناشناخته می مونن گرچه ظاهراْ همه از هم شناخت دارن!!!
برای اولین باره به وبلاگ شما میام آدرستون را از وبلاگ دوست خوب مشترکمان تورج گرفتم
نوشته هاتون جالبه و از یک جنس دیگه است موفق باشید
خوب پس من باید اینجا جواب چند نفر رو بدم...چرا ما ها جنبه انتقاد نداریم؟ اول که کاملا مشخص که هیچکدوم از کسانی که میان اینجا نمیشناسنت!!!!!البته کسانی هم هستند مثل آقای بابک ملک زاده که این آدما تو جامعه زیادن...نمیدونم اونم مثل بقیه از دوستای نزدیکته که تا حالا ندیدنت یا نه!!!! اما این جور آدما در برابر جنس مونث ضعف دارن و نا خوآگاه دستمال به دستن!!! وگرنه دلیلی نداشت که بخواد به من جواب بده...این آدما احساس میکنن بلکه از این طریق یه جنث مونثی یه لبخند هدیه بگیرن...و همینم ارضاشون میکنه.....خوب عزیزم من دیگه انتقاد نمیکنم فقط خواستم جواب آقای دستمال چی رو بدم!!!!!! شما بمون و خواننده های با شعورت......فقط ادبیات قشنگ ایرانی رو نابود نکن با این ادبیاتت....خوش باشید دوستان....((دستمال به دستا بدوین به من بد و بیراه بگید!!!!))
گفتی انتقاد. ولی دوست عزیز انتقاد کردن هم روش داره. شما هم لطف کنید و فرق بین انتقاد کردن و مزخرف گفتن از روی کینه و بدبینی رو یاد بگیرید. اینجا کسی دستمال به دست نیست. اصلن اجازه نمیدم به این راحتی در مورد یکی از دوستانم که اتفاقن از نزدیک میشناسمش اینطور بد و بیراه بگین. در ضمن ادای روانشناسها رو هم در نیارید. یا اگر هم روانشناس هستین بیزحمت اطلاعات شخصیت شناسیتون رو برای خودتون نگه دارید. این دوستی هم که بهش تهمت زدین کم حوصلهتر از اینه که بیاد و با شما دهن به دهن بشه. در نتیجه بهترین کار اینه که شما دیگه اینطرفها پیداتون نشه. به سلامت.
سلام کامتنم نمی آد!
خواستم یه چیزی بنویسم ولی نمی دونم چی !
اوضاعم زیاد به راه نیست
اومدم که بدونی به یادت هستم
سلام آلبالو خانم....
خوبی خانم؟
فکر نکنی بی معرفتم....به یادت بودم...همیشه توی وبلاگت سر میزدم....
الانم اومم بگم...که....یه وبلاگ دوم زدم....
علاوه بر دختر آریایی که وبلاگه اصلیمه این یه وبلاگ فرعیه برای نوشتن روزانه هام....
www.eraser.blogsky.com
اسمشم هست : واژه ای به نام پاک کن!
منتظرتم .....اونجا هم بیا....لینکت میکنم اونجا...
فعلا غزیز...
دعوت منو قبول میکنی برای بازی؟
کامنت قشنگت تو مدوسا منو آورد اینجا. یادم نبود وبلاگت کدومه اما وقتی دیدم یهو لبخن به لبم اومد. چون چند بار اینجا اومده بودم و از جسارتت و استقلال وجودیت لذت بردم و مثل همین الان آرزو کردم که شمه هایی از وجود تو در جامعه زنان ما باشد و به امید آن روز
کیرم تو کونت و کیرم توی کوس نازکت