یه موقعی هست که تو میای گذشتت رو می چپونی تو یه کوله پشتی و تا قیام قیامت دنبال خودت می کشی.. حمال بدبخت...می تونم قیافت رو تجسم کنم که پشتت قوز دراورده و چشات از حدقه زده بیرون ولی باز دلت نمیاد جل و پلاس گندیده تو بزاری و بری..و یه موقعی هست که عقلت میرسه. کوله رو خالی می کنی و بعد به خاطر جو زدگی بیش از حد آتیششم می زنی و دودش تا مدت ها میره تو چشت..یه موقعی هم هست که مث من اسکل هر روز بارت رو میزاری زمین و بعد میری برای فردا ..یه فردایی که توش کینه نیست.. ولی مقدار زیادی بلاهت وجود داره .از بس که خنگی و نمیدونی که این چیزایی که جمع کردی همون آشغال های دیروز بوده ای فراموشکار خنگ..و پیش میاد که بعضی مثل شما دوست نازنین هر شب بارهای به در بخور رو میزاری کنار و بقیه رو بریزی دور.ولی هر چقدرم که حسابگر باشی بعضی از بار ها هست که تو کوله نمیره.عین بختک میفته پشتت و مجبوری تا دنیا دنیاست با خودت بکشی......اینجاست که شاعر میگه: دایره دنبکی رو باش!ویولن زن عینکی رو باش...
پ.ن: توی کلاس: استاد به اسکندری: اسکندری شاخت کو؟ اسکندری: استاد میگیرن با تیغ می تراشن. به ریسکش نمیارزه استاد: خوب میکنن! از این به بعد تو کلاس من خواهرا حجاب رعایت می کنن. آقایونم دکمه بسته آستین بلند مو مرتب!همه کلاس میره رو هوا از خنده..خودمونیم مهندسای این مملکتو. علاف وجب کردن مانتو و مدل مو و...خلاصه آلبالو دستگیر شد کمپوت یادتون نره!ترجیحا گیلاس |