چه قدر دلم استیک پای مگس می خواد با سس خرچسونه!
مربی بدن سازیمون وقتی داشتم  kick  می زدم گفت :‌ آلبالو پاهات خیلی نرمن! باید بیای رزمی کار کنی..نمی دونی چه ذوقی کردم! تا حالا کسی آلبالو رو واسه جفتک چارگوشاش که کار همیشگیشه انقدر مورد تشویق قرار نداده  بود!

این روزا بد فرم دارن عادی می شن رفیق!‌هر چه قدرم که فیلم دل و روده و چشم و مغز درآر نگاه می کنم یه نموره هیجانم زیاد نمی شه.... دلم می خواد انقد خر شم که دوباره بشه عاشق شد.. ولی افسوس که این روز ها به خر نیز قبطه می خورم....

امروز دو تا جیغیله مو سیخی یه کاری کردن که زهره ترک بشم.. داشتم می رفتم بیسکوئیت بخرم که یهو دیدم دو تا از اون پسرایی که کمربندشلوارشون در ناحیه مورد علاقه هموطنان قزوینی به سر می برد به کله شونم انگار برق شونصد ولت وصل کرده بودن و  هر وقت با نیلو بودیم یه دل سیر بهشون می خندیم از رو به روم دارن میان.. بعد دیدم یهو راهشونو به سمت من کج کردن! منم با کمال اعتماد به نفس راهمو بدون این که نشون بدم ترسیدم به صورت کاملا اتفاقی اونورکی نمودم!! یهو دیدم تند تند اومدن اینور..یکیشون از پهلو و یکیشون از روبه رو جلوم سبز شدن.منم یهو به حالت آماده باش وایسادم .. حالا آلبالو رو تجسم کن  با یه شال صورتی سفید  با کاموای فرفری عینهو گوسفند قربونی! چه قدرم که مظلوم!!هیچ کسم محض رضای خدا نبود تو راه!‌بعد که حسابی ترسیدم دیدم میگه بیا اینور این بنده خدا از ترس فر خورد! واییییییییییییییییییییییییییییییییییییی مسخره ها!!!