تو ماشین نشستی و منتظر..یهو ماسماسکت شروع میکنه به خوندن
some one's calling u..
گوشیو بر میداری. یه صدای یغور از اونور میگه:
گوسفند دارین؟
آخه من کجا صدام شبیه قصاباست به خدا!
یهو سرو کله دوستت پیدا میشه. هنوز نیومده تو ماشین که یهو شیطان خوابیده آلبالو چشماشو می ماله و بیدار میشه!
-آره آقا گوسفندم داریم!
- کیلوئی ..
-اصلا گوشی دستتون با خودش صحبت کنین!
گوشیو حواله می کنی اونور و سعی می کنی جلوی انفجارتو بگیری!
- آلبالو با من کار دارن؟
-آره عزیزم دنبالت می گشتن
بهنوش با یه کلاس خاصی:
-بفرمایید؟
دو دقیقه بعد چشمای بهنوش گرد شده و گوشی تو دستش مونده. بیچاره هنوز منگه!
- خوب بهنوش جونم یک کم بع بع کن براش....
دو دقیقه بعدش رو دیگه نمی گم!گوشی پرت می شه. موهای آلبالو کشیده میشه و دو تا نیشکون محکم از طرف بهنوش خانومی نوش جان میشه!!البته منم بی کار نبودما!جیغی کشیدم که صداش تا شعاع سی کیلومتری رفت. نشنیدی تو؟
سلام
اگه میخوای به سرنوشت غمگین من [ناراحت] دوباره بخندی[نیشخند] بدو بیا که اپ کردم
تاخیر شما موجب انتظار ماست[گل]
به نام خدا
سلام میترا جوون...خوفییییییییی عزیزم....؟
آخه عزیزم دلیلی نیست واسه نوشتن....
خستم از خودم و روزگار....
یا حق!
وبلاگ شب نویسی :
یادم نیست یا ندیده بودم یا اگه دیده بودم فراموشش کرده بودم .
آره منظورم فیلم اعتراض هستش که برام جالب بود .
دیشب بود که آمجید از همشهریا و دوستامون یه سی دی پیشنهاد داد که داخل ویترین مغازش بود رو نگاه کنم نمی دونم شاید اونم می دونست که من این فیلم رو ندیدم چون اکثر فیلم هایی رو که می بینم تو اولین فرصت یا براش خودم می برم یا اینکه براش می فرستادم .
از اینکه این فیلم رو دیدم به یه نوعی می تونم بگم کمی با خودم درگیر شدم که چرا ؟؟
از وضعیت دانشگاه و حادثه های چند سال پیش و
ادامه مطلبم رو اگه امکانش داره تو وبلاگ بنده موجود می تونین بخونین ممنون میشم اگه بتونین در این مورد کمکم کنین .
مهدی شب نویس
سلاااااممممم میترا جونم
خوبی ؟
کجایییییییییییییییییییییییی
آپ کن دیگههههههههههههه
لوس شده باز
تنبلللللللللللللل
از اون آپ خوشملات بذار که آخرش بریم سره کار(نیش)
سلام......اتفاقا من شنیدم......کلی نگاه کردم دیدم پای یک عمله را له کردم!!!!!!!
آپم بیا
می گم کاش بعد اینکه سوم شدی نظرت رو هم می گفتی آلبالو
سلام بر میترا خانوم آلبالوییه گل.
مرسی که سرزدی و ممنون از توصیه هات. راستش فکر کنم یه زن عزیز راست میگه. بهم گفت که تو قبلن هم افسردگی میشدی ولی با مصرفت سرخوش میشدی و تجربه برخورد با افسردگیه طولانی رو نداری. به هر حال دارم تمرین میکنم که زیاد به چیزی فکر نکنم.
تو کارایی که گفته بودی انجام بدم یه دونه اش خیلی باحال بود. گفته بودی برو جی اف عوض کن! نمیدونم چرا تاخوآگاه یاد خریدن سیب زمینی افتادم!!! :))
پست جدید داشتم
اول بذار ازت تشکر کنم ... باور اینکه یه غریبه بیاد بخون منرو و برام هم کامنت بذاره کمی سخته. آخه همون در ورودی خونمون نشوتم واسه یکی دو تا آشنا می نویسم که همون یکی دو تا آشنا هم تازگی ها میان می خونن و آروم و آهسته میرن. پس نمی تونم خوش حالیم رو پنهون کنم. بعدشم که ببینم کجا بلاگ منو پیدا کردی کلک خانوم؟ اومم یه چیز دیگه ... مرسی که نوشته ام راجع به مدرسه رو خوندی .... :) بعدشم که همیشه کل وبلاگت رو توی صفحه اول میذاری؟ همشو خوندم .. نوشته ایی که راجع به خاله ات نوشته بودی شدیدا متاثرم کرد. راجع به پیانو هم .. منم پیانو میزنم. ببینم بیشتر تو خط ایرانی و سنتی کار می کنی یا ... ؟ می دونم زیادی این کامنتم پراکنده بود و هر خطش راجع به یه چیزی صحبت کردم ... ببخشید :)
بالاخره اون دو تا رو گور به گورشون کردی؟
حال کردم با نوشتت کلی هم خندیدم !
جالب بود.. منو یاد یه خاطره نداختی اونم از نوع گوسفندیش !!
سلام
خوبی
خوشی
چرا ناراحتی
نکنه با من هم قهری
بیا پیش من پشیمون نمی شی.
سلا م من دیونه بودم دیونه ترشذم
سعید اقا خوشبختم